در میان بازیهای نسل هشتم چه بازیهایی را میشناسید که برایتان از هر بازی دیگری با ارزشتر باشد؟ چه تعدادی از این بازیها جزو دسته بازیهای همهپسند قرار میگیرند؟ آیا این بازیهایی که انتخاب کردهاید نتیجه یک خطر با ارزش بودهاند یا سازندگانش فقط در همان سبک برایتان عناوین با ارزش میسازند؟ برای مثال، یک استودیو هر عنوانی را که در سبک اکشن ماجراجویی و یا حتی شوتر اول شخص میسازد و بازخوردهای خوبی دریافت میکند بنظرتان آیا به یک باره میتواند به راحتی و آسانی یک عنوان جهان باز و نقش آفرینی قدرتمند به اندازه کارهای قبلی خودش بسازد؟ قطعاً استودیوهای حال حاضر سعی میکنند فرمول موفقیت خود را بارها و بارها تکرار کنند تا هنگامی که احساس خطر کنند و حس کنند مخاطب به هدفشان پیبرده است و آن لحظه است که آن فرانچایز دیگر یک مهره سوخته خواهد شد و آن را رها میکنند. دسته دیگر از سازندگان حتی با اینکه خودشان هم میدانند این عنوانی که در حال ساختنش هستند شایسته نامش نیست ولی با این حال دست به ساخت آن میزنند و حتی ممکن است بازی خوبی هم باشد ولی نمیتوانست یک IP جدید باشد چرا که یک IP جدید انتظارات را همراه خود دارد پس سعی میکنند با نام فرانچایز محبوب طرفداران خود یک IP جدید را در بازار تزریق کنند و سود کلانی را از این موضوع بدست بیاورد. در این دوره زمانه است که طرفداران وقتی خلاقیت را ببینند به راحتی میتوانند آن را از تکرار بیهوده و مکررات کلیشهای به راحتی تشخیص بدهند و بر روی عناوینی همانند بازی Horizon: Zero Dawn حساس شوند. اما استودیو گوریلا گیمز که در کارنامه خود عناوینی نظیر Killzone را در اختیار داشت چگونه توانست یک عنوان نقش آفرینی جهان باز با این کیفیت بسازد و ارائه دهد؟ آیا متوجه خطری که میتوانست آنها را تهدید کند بودند یا خیر؟ در ادامه نقد و بررسی بازی Horizon: Zero Dawn همراه وبسایت پیسیدی نیوز باشید.
نژاد پرستی در دوره عصر حجر تکنولوژی
شاید شما هم مثل بنده به داستان بازی خیلی حساس باشید. داستان بازی بی شک یکی از مهمترین قسمتهای یک بازی به حساب میآید و میتواند از یک بازی پیکسلی هشت بایتی در نسل هشتم یک شاهکار به یاد ماندنی خلق کند. داستان بازی Horizon:Zero Dawn با شروع بینظیرش میتواند شما را کاملاً شگفت زده کند و به آنچه که قرار است در روند داستان بازی رخ بدهد مشتاق کند. داستان بازی در قسمت اول خود که شامل بخش آموزشی بازی نیز میباشد شامل روایت داستان کودک دختری به نام Aloy (الوی) میباشد که به فهمیدن سرگذشت نیاکان خودش علاقه پیدا کرده و میخواهد بداند به چه دلیلی انسانها از تمدنهای باشکوه خود دور شدهاند و به نقطه عصر حجر رباتیک در آینده حال حاضر ما رسیدهاند. در ابتدای داستان بازی پدر الوی (Rost) او را به کشیش قبیله که یکی از دوستانش است اهدا میکند تا نام او را به خدایان معرفی کند ولی به یک باره و پس از اینکه مراسم معرفی به اتمام میرسد کشیش اعظم قبیله به وی میگوید که طردشدگان هیچ جایی در قبلیهاش ندارند. شش سال از آن ماجرا میگذرد و در یک سکانس بسیار زیبا، نژادپرستی در عصر حجر مدرن را خواهید دید که فقط یک ذهن خلاق میتواند آن را طراحی کند و از این سکانس به بعد است که داستان اصلی بازی شروع میشود. دیگر من نمیتوانم بیشتر از این اندازه داستان را برای شما تشریح کنم ولی میتوانید اطمینان داشته باشید که بازی Horizon: Zero Dawn داستان قدرتمندی در اختیار دارد. ما با روایت داستانی زیبای این بازی وارد دنیای الوی و زندگی او خواهیم شد پس میتوانید قبل از خرید بازی انتظارتان را از داستان بالا ببرید، روایت داستانی بازی به قدری موفق است که بدون هیچگونه لرزشی در طول بازی شما را حتی هم هدف الوی میکند که وی در جست و جوی دلایل این عصر حجر رباتیک است. گوریلا گیمز با خلق یک داستان کامل، اطمینان خودش را در همه نمایشهای قبل از انتشار بازی به وضوع نشان میداد ولی بنده بهشخصه نگران این موضوع بودم که برای این دنیای عجیب یک داستان معقولانه باید وجود داشته باشد که گوریلا گیمز بازیکن را در اندازه یک نوجوان کنجکاو قرار میدهد تا در پی ماجراجویی و از بر کردن سرگذشت پیشینیانش باشد. بازی Horizon: Zero Dawn برای استودیو گوریلا گیمز حکم یک بازگشت قدرتمندانه را به بازیسازی داشت و حتی با ساخت این بازی و پایانش این فرصت وجود دارد تا ما شاهد نسخه دومی از این بازی باشیم که با توجه به پایان بندی مناسبش این امکان وجود دارد تا ما نسخهی دومی با کیفیتتر از نسخهی اول در اختیار داشته باشیم و برای آن باری دیگر لحظه شماری کنیم. در مجموع، بخش داستانی بازی هیچ نقطه ضعفی ندارد و میتواند شما را راضی کند.
نقش آفرینی؟ شوتر سوم شخص؟
برای یک بازیکن همیشه یک گیم پلی خوشساخت میتواند باعث شود تا داستان بازی و خط روایتی داستان بازی دلچسبتر از قبل بشود. در بازی Horizon:Zero Dawn شما با یک عنوان اکشن نقش آفرینی جهان باز با المانهایی از شوتر سوم شخص سر و کار دارید که سلاحهای موجود در بازی و از همه مهمتر کمان خود شخصیت الوی ناخوداگاه ذهن شما را به سمت شوتر سوم شخص میبرد ولی این بازی در ژانر نقش آفرینی بودن خود نیز دچار سردرگمی است. برای مثال ما از یک بازی نقش آفرینی انتظار داریم که احساسات و روابط داستانی پررنگی در اختیار داشته باشد و در بعضی از بازیهای این سبک، شما در داستان بازی تاثیر داشته باشید و با تصمیمهایتان داستان بازی را تغییر دهید ولی در اصل نام نقش آفرینی برای گیم پلی این بازی به عقیده بنده تا حدودی صحیح نیست. مکالمات انتخابی دیالوگی که می توانند در داستان بازی تاثیر بگذارند در بازی وجود دارند ولی فقط برای القای حس نقش آفرینی اصیل به کار رفته است و هیچ کدام تاثیری بر روی روند داستانی بازی ندارد! احساسات موجود در بازی به لطف شخصیت پردازی خوب هنوز هم خام هستند، چرا که الوی سعی دارد تا احساسات خود را مخفی کند و به عقیده بنده برای اینکه یک نقش آفرینی بتواند در خاطرات بماند باید در کنار شخصیت پردازی مناسبش القای احساساتش را به مخاطب کامل کند که متاسفانه Horizon: Zero Dawn از القای احساسات خود به بازیباز تا حدودی ناکام ماند ولی به هیچ وجه از ارزشهای این بازی کاسته نمیشود. شما هم وقتی تا نیمهی داستانی بازی بروید انتظار یک ضربه را باید داشته باشید که نقش آفرینی بودنش را به شما ثابت کند که بازهم متاسفانه این ضربه به من وارد نشد تا نقش آفرینی بودنش را به من اثابت کند. اما چرا این موضوع مرتبط به بخش گیم پلی میشود؟ شما در تشخیص سبکها همیشه یک سبک را دوست دارید، دیگری را دوست ندارید و این موضوع در حقیقت بر میگردد به گیم پلی بازی که در آن چه چیزهایی وجود دارد که باعث شده این بازی از آن بازی متفاوت شود و سبکشان جدا شود. به همین علت این نقطه ضعف را در بخش گیمپلی توضیح دادم و شاید با خودتان بگویید تا حدودی این علت به داستان بازی ربط دارد! صد البته این نظر من است و شاید آن ضربه به شما در تک سکانس مهم بازی که نمیتوان اسپویل کرد وارد شود تا نقش آفرینی بودنش را به شما ثابت کند ولی با این حال گیم پلی و داستان بازی Horizon: Zero Dawn بسیار عالی است. در گیم پلی بازی انواع رباتها وجود دارند که هر لحظه میتوانند شما را شناسنایی کرده و مورد حمله قرار بدهند. اندازه رباتها متنوع بوده و حتی در بازی رباتهایی نظیر Thunderjaw وجود دارند که انواع تسلیحات نظامی را در اختیار داشته و ابعادی برابر با یک دایناسور عصر حجری دارند، در کنار این مسئله، محیط زیست و اکوسیستم پویایی در بازی وجود دارد، به طوری که برای هر حیوانی در دنیای واقعی، نسخه رباتیکش هم در جهان بازی وجود دارد. تعداد رباتها کثیر و جزییات آنها دیدنی هستند. در حقیقت داستان و گیمپلی این بازی در عصر غارنشینی به توان رباتیک دایناسوری روایت میشود که باعث شده است تکنولوژی در بازی حضور پررنگی داشته باشد. در بازی شما آزاد هستید تا به هر کجا بروید و نقشه بازی را مورد کاوش و تجسس قرار بدهید، وسعت نقشه بازی بسیار مناسب است و حتی میتواند با بازیهای جهان باز بزرگی نظیر Witcher 3 از این نظر مقایسه شود.
در بازی Horizon:Zero Dawn تنوع اسلحههای موجود در بازی هم به لطف تجربه گوریلا گیمز در ساخت بازیهای شوتر هم زیاد و هم متنوع است که هر کدام از این اسلحهها کارایی مخصوص به خود را دارد. برای مثال Ropecaster برای رباتهای کوچکتر کاربرد دارد و برای آنها یک تله منفجرشونده زمینی ایجاد میکند که وقتی آنها بخواهند از روی آنها عبور کنند منفجر شده و تکه تکه میشوند. همچنین بر اساس پایه سبک نقش آفرینی، درختچه تواناییها و همچنین سیستم ساخت و ساز (Crafting) گلوله و دیگر وسیلههای مورد نیاز در بازی همواره وجود دارد که باعث میشود تا حضور المانهای نقشآفرینی در بازی بیشتر شود. در انتها توضیحات بخش گیمپلی بازی تنها و تنها یک نکته است که قابل به ذکر میباشد و آن این است که شاید در بعضی از مواقع شما از هوش مصنوعی رباتیک و پدر الوی اذیت بشوید. ما در مجموعهی Killzone همیشه هوش مصنوعی هلگاستها را جزو نقاط قوت بازی میدانستیم مخصوصا با قدرت پلی استیشن ۳ و سیستم سل که در نسل هفتم بازیهای باکیفیتی را به طرفدارن ارائه کرد و قدرت بهینه سازی هوش مصنوعی تیم گوریلا گیمز. اما متاسفانه اگر مدتی طولانی به تجربه این بازی بپردازید، بی شک یک اثر از این هوش مصنوعی دریافت خواهید کرد که قصد ثابت کردن ضعفش در این بخش را دارد. در مجموع استودیو گوریلا گیمز توانست از یک ریسک سربلند بیرون بیایید و بتواند از شوتر اول شخص به اکشن نقش آفرینی سوم شخص نقل مکان کند که این کار گیمپلی را تهدید میکند که خوشبختانه تیم سازنده این خطر را از بین برد.
نسل هشتم این است، جلوه گرافیکی و بصری…
شاید بسیاری از بازیکنان به این موضوع شکایت داشته باشند که تمام نسل هشتم شده است گرافیک فنی و هنری! ولی به عقیده بنده، این موضوع از یک سو خوب و از یک سوی دیگر بالعکس است. قسمت خوب این موضوع این است که محیط بازی را سازنده میتواند عمیقتر از قبل به بازیکنان منتقل کند و طرح هنری و فنی بازی تحسینها را برانگیزد. خود من هم از این که گرافیک بازیها بیشتر و بیشتر از قبل شود ناراضی نیستم ولی به شرطی که فعلا در حد رزولوشن ۱۰۸۰P بمانیم و سعی کنیم کنسولی با این رزولوشن بخریم که ۶ تا ۷ سال روی کار باشد ولی متاسفانه شرکتها هم اکنون برروی رزولوشن ۴K پافشاری دارند. در واقع شما در همان رزولوشن ۱۰۸۰P هم میتوانید بازیهایی نظیر Horizon: Zero Dawn را تجربه کنید که میخکوبتان کند. کم کاری سازندگان در برخی از بازیها باعث شده است که بعضی از طرفدارن فکر کنند که پرکاری روی گرافیک باعث شده تا تیم سازنده از سایر بخشها غفلت کند، ولی این موضوع تقصیر سازنده است زیرا بسیاری از بازیسازان هستند که در هر چهار بخش می درخشند و عنوانشان تبدیل به شاهکار میشود و این موضوع تقصیر گرافیک هنری و فنی نیست. در بازی Horizon: Zero Dawn گرافیک نسل هشتم به شما ثابت میشود زیرا هم بخش فنی و هم بخش هنری بینظیر است، طراحی محیط آخرالزمان رباتیک به جرات میتوانم بگویم با این کیفیت تنها و تنها از گوریلا گیمز بر میآید زیرا بسیار عالی و موفقیتآمیز است. در سابقه کاری گوریلا گیمز وقتی نگاهی بیاندازیم هیچ وقت ما با مجموعه Killzone سر بحث گرافیک به مشکل نخورده بودیم و همیشه گرافیک این مجموعه انقلابی بود! از گرافیک هنری بازی میتوان به طراحی ربات های دایناسوری و قبایل عصر حجری خاص بازی اشاره کرد که در هیچ عنوان ما نظیری از آنان را ندیدهایم ولی در بحث طراحی شخصیت الوی خود استودیو گوریلا گیمز اعلام کرده بود که از شخصیت ایگریت (Ygritte) در مجموعه بازی تاج و تخت (Game Of Thrones) الهام گرفتهاند که این الهام گرفتن میتوانم بگویم که یکی از بهجاترین الهامهای تاریخ بازیهای ویدیویی است زیرا در این سریال این شخصیت بسیار پر طرفدار و همینطور پرشور بود ولی به عقیده بنده انرژی ایگریت به الوی منتقل نشده که به شخصیت پردازی الوی آسیب زده است. با این حال هنوز هم شخصیت پردازی الوی مناسب است.
در بحث جلوههای گرافیکی؛ نورپردازی در بازی بینظیر و خارقالعاده است. نظیر نورپردازیهایی که در مجموعههای الکترونیک آرتز و دیگر شرکتها دیدهایم، چه بسا حتی یک درجه حرفهایتر از آن هم باشد. از نظر فریم و کیفیت بافت با توجه به شکایتهای توسعه دهندگان به سخت افزار پلی استیشن ۴ و اکس باکس وان در نسل هشتم، استودیوهای فرست پارتی (First-Party Studios) همواره با همین کمبودهایی که دیگران احساس می کنند بهترین گرافیک بازیشان را به تصویر میکشند. شاید بحث سر بهینهسازی باشد زیرا استودیوهایی که برروی عناوین مولتی پلتفرم کار میکنند زمان برای بهینهسازی ندارد و از همین جهت ایراد را میاندازند گردن شرکت AMD و سخت افزار ضعیف کنسولهای نسل هشتم.
واحدهای تکسچر و پیوند بافتی بازی بینظیر است و واقعگرایی در ساخت اکوسیستم بازی بسیار دیدنی است. بافتهای گیاهان، جنگلها و حتی آسمان دیدنی و چشم نواز هستند و به جرات میتوانم بگویم هر چه سعی کردم از این بخش یک ایراد کوچک بگیرم، نتوانستم. زیرا گوریلا گیمز این بخش را به شکلی طراحی کرده است که داستان بازی را به شما القا میکند. جالب توجه خواهد بود وقتی بدانید این بازی با استفاده از موتور مورد علاقه هیدیو کوجیما یعنی دِسیما (Decima) ساخته شده است؛ در انتها توضیحات این بخش شبیهسازی رباتها بینظیر است، طراحی چهره الوی دیدنی است و خلاصه این بخش قویترین بخش بازی است که هر چقدر هم به تحسین این بخش بپردازیم به عقیده من کم است.
آوای عصر حجر به توان تکنولوژی
از بخش زیبا و چشم نواز گرافیک که بگذریم به بخش روح نواز موسیقی و صداگذاری بازی میرسیم. در بازی Horizon: Zero Dawn صدای رباتها، صدای محیط بازی و اکوسیستم بازی، صدای تسلیحات و … بسیار زنده و واقعی هستند و به بازی قوت بخشیدهاند، ولی مهمتر از آن موسیقی متنهای بازی یا همان ساندتراکهای (Sound Track) بازی است که در حین تجربه بازی به عظمت این موسیقی متن و سازگاری آنها با بازی پی خواهید برد. استودیو گوریلا گیمز همیشه ثابت کرده است که در بحث صداگذاری و موسیقی سعی کرده است از بهترینها استفاده کند و این مسئله در بازی Horizon: Zero Dawn هم روشن است زیرا در این بازی از بهترین صداگذاران استفاده شده است. آقای Joris De Man که در کارنامه وی همیشه بهترینها به چشم میخورد سرپرست این بخش بوده است و به لطف او موسیقی متن و ریتم بازی بسیاری دل نشین شده است. وی با نحوهی کار استودیو گوریلا گیمز در پروژههای قبلیشان آشنا بود زیرا در مجموعه Killzone وی عضوی از تیم سازنده بود و اگر این مجموعه را تجربه کرده باشید، متوجه خواهید شد که در همهی نسخهها حتی Shadow Fall نیز این بخش موفقیتآمیز و دلنشین بود.
صداگذار شخصیت الوی خانم Ashly Burch است که در کارنامه وی میتوان به بازیهایی نظیر Minecraft Story Mode در نقش Cassie Rose و Life Is Strange در نقش Chole Price اشاره کرد که این دو عنوان تنها بخش کوچکی از سابقه وی است که مشخص میکند تجربه زیادی در این بخش دارد و به عقیده من بسیار خوب از پس صداگذاری شخصیت اصلی این بازی بزرگ برآمده است و این موضوع میتواند وی را موفقتر از قبل نیز بکند. در مجموع بخش صداگذاری و موسیقی بازی Horizon: Zero Dawn در حد یک نقشآفرینی موفق است و در کنار دیگر بخشهای خوب این بازی یک زنجیرهی اتصالی محکم ایجاد کرده است که میتواند هر طرفدار نقش آفرینی را راضی کند.
این ارزش خطر است، موفقیت شیرین
در کل بازی Horizon: Zero Dawn یک عنوان خوش ساخت و موفق است که میتواند ادامه داشته باشد البته این موضوع بستگی به تصمیم گوریلا گیمز دارد ولی با وجود چنین پتانسیلی، ادامه دادن این عنوان بسیار شیرین خواهد بود. گرافیک بازی دلنشین و چشم نواز است، صداگذاری و موسیقی بازی روحنواز است، گیم پلی و داستان بازی درگیر مشکلات و ایرادهای فنی کوچکی هستند که اگر حساس نباشید اذیتتان نمیکند و داستان بازی ایده بسیار خوبی است ولی با گیمپلی و سبکش کمی تضاد دارد. در انتها باید بگویم که اگر خواستار یک عنوان نقش آفرینی خاص و باکیفیت هستید میتوانید برروی بازی Horizon: Zero Dawn و جدیدترین ساختهی گوریلا گیمز حساب باز کنید. یقینا شما را راضی خواهد کرد!
تهیه شده در پی سی دی نیوز