در این مطلب، میخواهیم نگاهی داشته باشیم بر فیلم Hell or High Water که توانست چند مورد نامزدی در مراسم اسکار امسال داشته باشد و جدا از این، یکی از اکشنهای خوب سال ۲۰۱۶ بود. همراه پیسیدی نیوز باشید.
توجه داشته باشید که این مطلب، بخشی از داستان فیلم را برملا خواهد کرد.
سال ۲۰۱۶، سالی بود طوفانی، برای فیلمهای درام. چه در مراسم اسکار، چه از دید منتقدین و چه از نظر استقبال تماشاگران، فیلمهای درام در سال گذشته میلادی، یکی از سالهای طلایی خود را پشت سر گذاشتند. از فیلم Moonlight که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شد بگیرید تا آثاری مثل Arrival، Manchester By The Sea و La La Land. البته در ۲۰۱۶ فیلمهای اکشن زیادی هم منتشر شدند؛ اما به قدری افتضاح و ناامیدکننده بودند که یکی دو ماه پس از انتشارشان، فراموش شدند. از معدود فیلمهای اکشنی که امسال توانست در جمع بهترینهای اسکار حاضر شود و تا حدودی نظر منتقدین را هم به خود جلب کند، فیلم Hell or High Water بود. عنوانی به کارگردانی دیوید مکنیز که در کنار فیلم Hacksaw Ridge حداقل توانست آبروی ژانر خود را بخرد و یک «فیلم» به مخاطب تحویل دهد، نه مجموعهای از تصاویر بیمعنی که به نام فیلمِ اکشن در سال ۲۰۱۶، بارها به خورد مخاطبین داده شد.
داستان Hell or High Water روایتگر زندگی دو برادر است که با همکاری یکدیگر، سرقتهای هوشمندانه و عجیبی را از بانکهای مختلف در شهرهای کوچکِ تگزاس انجام میدهند تا بتوانند پول لازم برای آزادی سند مزرعه خود از بانک را بدست آورند. Hell or High Water را باید جزو فیلمهایی دانست که هم شخصیتهای منفیاش دوست داشتنی هستند و هم شخصیتهای مثبتش؛ و چنین ویژگی مهمی را مرهون نقش آفرینیِ خوب بازیگران فیلم، به ویژه بن فاستر و جف بریجز هستیم.
از همان ابتدای فیلم شما متوجه کارهای عجیب این دو برادر خواهید شد. توبی و تانر همیشه صبح زود برای خالی کردن بانکهای کوچک که معمولا فقط یک یا دو باجه دارند، دست به کار میشوند. قبل از اینکه هیچکسی به جز باجهدار در بانک حضور پیدا کند. اگرچه در ابتدا فکر میکنیم با دو دزد احمق، بیبرنامه و بیدل و جرات روبرو هستیم؛ اما ادامه فیلم به ما نشان میدهد که تمام کارها از پیش حساب شده است و توبی به عنوان مغز متفکر این گروه دو نفره، به خوبی تمام جوانب را در نظر میگیرد؛ اما در کنار توبی، تانر را میبینیم که یک کله خراب به معنای واقعی کلمه است و هر لحظه این پتانسیل را دارد که تمام نقشههای توبی را خراب کند و نمونه آن را میتواند در دزدی تک نفره او از بانکِ روبروی رستوران مشاهده کرد.
تضادی که بین رفتارهای این دو برادر از همان ابتدا مشاهده میشود، خود عاملی برای همراهی با این دو است. تانر با اینکه رفتارهایش چندان قابل پیشبینی نیست؛ اما هر کاری را که توبی از او بخواهد، به بهترین شکل ممکن انجام میدهد، حتی اگر قرار باشد جانش را از دست دهد؛ اما بازهم دلیل نمیشود که شخصیت دو برادر شباهت زیادی به هم داشته باشد. توبی یک شخصیت آرام و محتاط است که هنوز نداهایی از انسانیت در تهِ قلبش شنیده میشود. شاید هیچ صحنهای در Hell or High Water به خوبی سکانس آخر فیلم که صحبتهای توبی و ماکوس را نشان میدهد، ما را از درونِ به همریخته و آشفته توبی باخبر نمیکند. توبی با اینکه خیلی بیشتر از تانر مورد توجه خانوادهاش بوده؛ اما همیشه خود را یک بازنده میبیند. زندگی دیگر برای او معنایی ندارد و فقط میخواهد فرزندانش را به مرتبهای برساند که هرگز به خود اجازه بازنده بودن ندهند. در مقابل، تانر را میبینیم که وقتی در مورد مادرشان با برادرش سخن میگوید، مشخص میشود که تا چه در نزد پدر و مادرش منفور بوده است و البته بخشی از این نفرت به خاطر این است که تانر، قاتل پدرش است. تفاوت تانر با توبی اینجاست که او هرگز خودش را بازنده نمیبیند. تانر از کارهایی که انجام داده است پشیمان نیست. زندگی برای او مثل یک بازی است که دیر یا زود تمام خواهد شد، پس تلاش میکند تا فقط از آن لذت ببرد. به همین خاطر است که او همیشه برای توبی وقت دارد؛ زیرا رساندن توبی به آرزوهایش، به عنوان کسی که تانر از تهِ قلب دوستش دارد، یک لذت بزرگ برای تانر است و اهمیتی ندارد که آرزوی توبی از چه راهی و با چه کارهایی برآورده شود.
از شخصیت این دو برادر که فاصله بگیریم، میرسیم به مارکوس و آلبرتو. دو همکار پلیس که علی رغم جر و بحثهایی که میکنند، همیشه پشت یکدیگر هستند. مارکوس همیلتون، همیشه آلبرتو را به خاطر دو رگه بودن و تبارِ سرخ پوستیاش متلک باران میکند. البته او حقیقتا شخص نژادپرستی نیست؛ اما شوخیهایش همیشه روی آلبرتو تاثیر میگذارد و وی را از درون آزار میدهد. یکی از دیالوگهای جالب آلبرتو که شاید بتوان آن را بهترین دیالوگ فیلم دانست، به خوبی دیدِ دیوید مکنیز را در مورد وضعیت حال حاضر آمریکا بیان میکند. وقتی این دو پلیس روبروی بانک میدلند نشستهاند، آلبرتو با مخاطب قرار دادن مارکوس میگوید:
صدها سال پیش، تمامی این سرزمینها، هرآنچه که میبینی و هرآنچه که دیدهای، در اختیار اجداد من (سرخپوستان) بود. تا اینکه اجداد تو (سفیدپوستان) با لشکری بزرگ آن را از چنگ ما درآوردند. حال این سرزمین از دست شما هم خارج میشود؛ اما این بار هیچ لشکری در کار نیست.
هدف دیوید مکنیز از چنین جملهای را به وقایع و تلخیهای زیادی که در جامعه آمریکا به وقوع میپیوندد، میتوان ارتباط داد؛ اما مهمترین آن را شاید بتوان تبعیض نژادی و درگیری با هموطنانِ خود خواند. با این وجود، مارکوس همیلتون، آن شخصیت تلخ، نژادپرست و تندرویی نیست که در پایان فیلم از او نفرت داشته باشیم و به خاطر شوخیهایش او را سرزنش کنیم. اگرچه مرگ آلبرتو، هم برای تماشاگران و هم برای خودِ مارکوس شوکه آور است؛ اما روند فیلم به شکلی نیست که از همیلتون یک کاراکتر بیاخلاق و بازنده بسازد.
به مرگ آلبرتو اشاره کردیم. کشته شدن آلبرتو توسط تانر یکی از انتخابهای سخت فیلم رقم میزند و به خوبی مخاطب را درگیر این انتخاب میکند. وقتی ماکوس برای انتقام، به کشتن تانر مُصِر میشود، از طرفی تماشاگر نمیخواهد که یکی از دوست داشتنیترین کاراکترهای فیلم را از دست بدهد؛ اما از سوی مقابل وی را به خاطر قتلهایی که انجام داده است، مستحق این سرنوشت میداند. اینکه پس از مرگ تانر، بیننده هم ناراحت است و هم این مسئله را برای خودش توجیه میکند، واقعا از بهترین لحظات فیلم است.
اگرچه دیوید مکنیز به خوبی توانسته شخصیتهای اصلی داستانش را بسازد؛ اما در روابط این شخصیتهای اصلی با اطرافیانشان، چندان دقیق عمل نکرده است. برای مثال وقتی توبی نزد همسر و فرزندش میرود، با استقبال بسیار سرد آنان مواجه میشود؛ اما واقعا دلیل آن را نمیدانیم. وقتی توبی با پسرش صحبت میکند، به او میگوید که مثل پدرش نباشد و چیزهایی که در مورد پدرش میشنود را باور کند؛ اما چه چیزهایی؟ کدام کار باعث شده است که خانواده و فرزند توبی تا این حد از او ناامید شوند؟ قطعا آنها از جریان دزدی از بانک بیخبر هستند، چون توبی مدت زیادی است که سراغ خانوادهاش نرفته است. در اینجاست که فیلم کم و کاستیهایش را نمایان میکند و بسیاری از سوالات را در مورد توبی و خانوادهاش بیپاسخ میگذارد. برخی فیلمها شما را با سوالات زیادی تنها میگذارند؛ اما با کمی تفکر و دقت شما جواب سوالاتتان را پیدا میکنید؛ ولی اینجا شما هیچگاه نمیتوانید پاسخ سوالات را به دست آورید، چون هیچ سرنخی در دست ندارید.
Hell or High Water یکی از فیلمهای خوب و جذابی بود که امسال در ژانر خود خوش درخشید. فیلمی که روایت قدم به قدم داستانش باعث میشود از دنبال کردن فیلم خسته نشویم. شخصیتهایش چه مثبت و چه منفی، دوست داشتنی هستند و در کنار همه اینها، شما را درگیر خود میکند و در بازی سختِ از دست دادنِ کاراکترها، مجبور به انتخاب میکند. Hell or High Water حق این را داشت که در کنار Hacksaw Ridge و سایر فیلمهای درام، نامزد کسب جایزه «بهترین فیلم» باشد؛ اما به قدری هم بینقص نبود که شایسته دریافت چنین جایزهای باشد.
شما مخاطبین عزیز، هم اکنون میتوانید با مراجعه به این لینک، اقدام به دانلود این فیلم از سایت پیسیدی نمایید.